حیاط خلوت

حیاط خلوت

کارمان به جایی رسیده که باید طوری دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد...
حیاط خلوت

حیاط خلوت

کارمان به جایی رسیده که باید طوری دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد...

درد...

نشسته ام ته چاهی عمیق

که نه آبی دارد برای زندگی

نه امیدی ریسمان می اندازد برای نجات؛

سرد، سرمازده ،

زیر آوار دردهایی که گاه به گاه

از دیواره ها

هوار بی حسی ِتنم می شود،

چشم می بندم

به این خیال،

که بسته بودن

عادت همیشگیش شود...

نظرات 8 + ارسال نظر
مریم شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 05:16 ب.ظ

هوالمحبوب

مرا می بینی و هردم زیادت می کنی دردم
تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم

به سامانم نمی پرسی، نمی دانم چه سر داری
به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم؟

نه راهست اینکه بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم

ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آندم هم
که بر خاکم روان گردی، بگیر و دامنت گردم

حافظ

عطیه شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:13 ب.ظ

عزیزم

حال و هوای آسما را گرفته ای
بارانی و آبی

چه شده تو را رفیق؟؟؟؟؟؟

عطیه جونم
دلم گرفته!!
ابریه!!
هوای گریه داره!!
ولی هر چی میباره، صاف نمیشه!!
آبی نمیشه!!
پاییز شده فصل دلم....
داره میره سمت زمستون...
ترسم از اینه که بهارش نرسه!!!
یا اگه برسه وقتی برسه که دیگه خیلیی دیره!!!

اورنگ شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:13 ب.ظ

الهی قربونت برم چرا انقد ناراحتی تو؟
همه درداتو خودم به دوش می کشم.
غصه چرا!
نبینم اینجوری باشی!

فدات شم نصیبه جونم
مرسی از لطفت!!!

هنگامه یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:25 ق.ظ

انگار هرلحظه زیر پایم خالی میشه.... اما خیالی نیست...
مهم اینه که تا میشه محکم قدم برداری...
از کجا معلوم ته حفره جای بدی باشه

نمیدونم چی در راهه!!!
خداکنه همین چیزی باشه که تو میگی!!!!

مریم یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:17 ب.ظ

سلام انسی جون
چی شده عزیزم؟؟؟
نبینم غمتو گوشیتم که خاموشه

سلام قربونت برم
هیچی آسمون دلم ابری شده!!
داره میباره ها ولی نمی دونم کی قراره آفتابش بتابه!!
مرسی بچه ها از همتون....
دوستت دارم مریمم...
دلم برات یه ذره شده
ایشالا آسمون دلت همیشه آبی و آفتابی باشه
فصل دلت همیشه بهار
خیلییی دوووستت دارم

marjan یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:09 ب.ظ

برایت دعا میکنم تا نیک بختی و سربلندی را به دست

اوری،برایت دعا میکنم تا راهت را درست انتخاب کرده

باشی.....

من برای خورشید اسمان زندگی ات دعا میکنم که

هیچگاه غروب نکند........

برایت دعا میکنم که دستانت همیشه از حرارت عشق

گرم باشد...گرم گرم.....

مهربان من تو هم گاهی دعایم کن......

و من برایت شاد بودن را دعا کردم

بی نشان دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:15 ب.ظ http://bineshan70.blogfa.com

به نام تنهامهربون
سلام
احوال شریف؟!
انسی من چش شده ؟
میدونی آدم ها باید تولحظه های خوشی یه کسی یا یه چیزی رو برای تکیه گاهشون تو لحظه های ناخوشی پیدا کنن تا تو اون روزا تنها وبی پناه نمونن باهشون حرف بزنن واونا بدون اینکه خسته بشن تا آخرحرفامونو گوش بدن
گاهی آدم های زمینی هرچقدر دادبزنی بازم نمیشنون وتو یکی رو داری که حرفاتو بهش بزنی وازتنهایی دربیای تا عمرنازنینتو با احساس های ناقشنگ تلف نکنی یکی که نه تنها عکس قشنگش رو میزته بلکه همه وجودت از حس با اون بودن پره
دوست دارم آبجی همدانی من

تو که عسیس منی عشقم
بعضی حرفا هست که آدم نمیتونه حتی تو خلوت خودش با خودشم زمزمه کنه!!!
همون حرفایی که شاید آدمو به جنون بکشه!!!
ریحان جون دعام کن من به اونجاها نکشم!!!
خسته ام!!
زمین خوردم!!
ولی نای بلند شدن ندارم!!
یه عادت بدی که دارم نمیتونم بگم چه مرگمه!! دوستم ندارم زیاد خودمو ناراحت نشون بدم!!!
ترجیح میدم حالا که روحم شکسته جسمم بخنده!!!
دوستت دارم یه عالمه

مریم چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:49 ب.ظ

مرسی عزیزم
منم خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی دوست دارم انسی جون.
امیدوار بودم تو این چند روز شاد شده باشی مثل همیشه ولی میدونی دلتنگی که میاد فقط با یه دل تنگ از بین میره!
مییبووووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسمت.
آسمان چشمانت صاف و آفتابی

قربونت برم جیگرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد