حیاط خلوت

حیاط خلوت

کارمان به جایی رسیده که باید طوری دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد...
حیاط خلوت

حیاط خلوت

کارمان به جایی رسیده که باید طوری دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد...

دلـت را بتـکان ...

دلت را بتکان...

غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان اشتباه هایت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش قاب کن و بزن به دیوار دلت

دلت را محکم تر اگر بتکانی تمام کینه هایت هم میریزد و تمام

نظرات 4 + ارسال نظر
اورنگ دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:39 ب.ظ

دلت راکه بتکانی بعضی ها ناخودآگاه پایین میریزند...

بعضی ها هم هستند تا همیشه... و با هیچ تکان و زلزله ای جم نمی خورند...
تو از آنهایی!

مرسی عزیییییزم
توام از اونایی

محب رهبر جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:05 ب.ظ http://www.atreaflak1414.blogfa.com

سلام من آپم متظر حضور شما
یا علی [گل]

سلام

marjan جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:12 ب.ظ

میدونی انسیه جان ...!
ما ...
رازی نیافریده به رویا نمی رسیم
جاری نبوده ایم و به دریا نمی رسیم

فریاد می کشیم که تا ساحل سکوت
یاران رسیده اند، ولی ما نمی رسیم

آنجا که عشق منظره ی عام می زند
با چشم باز هم، به تماشا نمی رسیم

عاشق نمی شویم و به صحرا نمی زنیم
مجنون نمی شویم و به لیلا نمی رسیم

دیریست لحظه ها و سفرها و جاده ها
در مه نشسته اند، که آیا نمی رسیم!!

ما صورت حقیقت محضیم، آسمان!
وقتی پرنده نیست به معنا نمی رسیم ........

خیلی قشگ بود مرجان جون

عین.کاف دوشنبه 1 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:23 ق.ظ

دل چی هست؟؟؟!!

تو که نمیدونی!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد