حیاط خلوت

حیاط خلوت

کارمان به جایی رسیده که باید طوری دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد...
حیاط خلوت

حیاط خلوت

کارمان به جایی رسیده که باید طوری دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد...

اللهم عجل لولیک الفرج

بازی قایم موشک رو تو بچگی یادتون میاد؛

چشم میذاشتیم و میشمردیم تا پنجاه ...

50-49-48-47 ،بیام؟   اومدما....

و میرفتیم دوستی رو که پنهان شده پیدا میکردیم ...

باید همه جا رو میگشتیم .

بزرگ شدیم و کودکی هامون فراموشمون شده گویا!!

که هنوز یه دوست غایب از نظر داریم ...

دوستی که به زبون میگیم دوستش داریم و میخوایم پیداش کنیم و ببینیمش،

ولی به جستجوش نپرداختیم ...


" امام زمان آمدنی نیست ، بلکه آوردنی است "

و این جمعه هم گذشت ....

نظرات 9 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:21 ب.ظ

نازک نارنجی
متنت خیلی قشنگ بود دوستم
به امید روزی که پیداش کنیم

من نازک نارنجی ام؟؟؟
مگه نشناسمت!!!!
مرسی عزیزم

[ بدون نام ] جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:27 ب.ظ

یه دوست!
راستشو بگو اینارو خودت مینویسی یا از یجاکپی میکنی؟
آخه مطالبت خیلی تاپه

دوست خوب اول اسمتو بگو!!!
مرسی از لطفت...

عطیه جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:13 ب.ظ

اللهم عجل الولیک الفرج


اورنگ جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:12 ب.ظ

خانه ی دوست کجاست؟

نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است.
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر بدر می آرد،
پس به سمت گل تنهایی می پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تورا ترسی شفاف فرا می گیرد.
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی؛
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لایه نور
و از او می پرسی:
خانه دوست کجاست؟؟

نازک نارنجی شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:47 ب.ظ

نازک نارنجی تخلصمه!!!!!!!!
قشنگه؟؟؟؟؟
یه دوست هم خودم هستم.
چرا خودتو معرفی نکردی؟؟؟پروفایل نذاشتی برا خودت؟؟؟
باید آدم جالبی باشی بخاطر نوشته هات

مرسی جالبی از خودتونه
اینجوری راحت ترم!!
مثلا چی میخوای بدونی؟؟؟
از همینجا بپرس بهت میگم!!

نازک نارنجی شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 05:15 ب.ظ

حالا اینقدم ذوق نکن ما یه تعریفی کردیم شما چرا جدی میگیری؟؟؟؟؟؟؟؟؟هان؟؟؟؟؟؟/

جدی نگرفتم!!
تحویلت گرفتم جوجو

تنها یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:06 ب.ظ

آقاجون
دست خسته مرا مثل کودکی بگیر
با خودت مراببر
خسته ام از این کویر...

n.c_se7en دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:50 ب.ظ

ااخ جون اسم جدیدم شده تربچه!!!!

پس با اسم جدیدت کامنت بزار تررررربچه

مریم چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:27 ق.ظ

اللهم عجل لولیکالفرج

به خاک و خون نشسته ام در انتظار دیدنت

به انتظار لحظه ی شکفتن و رسیدنت

ظهور عاشقانه ات نیاز هر ترانه ای

برای گریه های من تو بهترین بهانه ای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد