گاهی حجـم ِ دلــــتنـگی هایـم
آن قــَدر زیـاد میشود که دنیــــا با تمام ِ وسعتش برایـَم تنگ میشود ...
دلتنــگـم...دلتنـــــگ کسی کـــــه گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از حرکـت ایستـاد...
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...
تا حالا توجه کردی :
با اینکه خــــــــــدا میتونه مچت رو بگیره
ولی همش دستت رو می گیره ...؟!!!
پس اینو همیشه بدون ...
اونجایی که خالی از خــــــداست
خطــــــــاست
از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز میگذشت.
فرشتهای ظاهر شد و عرض کرد: “چرا این همه وقت صرف این یکی میفرمایید؟”
خداوند پاسخ داد: “دستور کار او را دیدهای؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسهای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.”
ســـــــــــــــــاکت که می مانی،
میگذارند به حساب جواب نداشتنت!
عـــــــــــــــــــمراً بفهمند داری جان میکنی تا...
حرمـــتـــــــــهـا را نگه داری!
پیش از آنکه درباره ی زندگی، گذشته و شخصیت من قضاوت کنی…
خودت را جای من بگذار
از مسیری که من گذشته ام عبور کن…
با غصه ها...
تردیدها...
ترسها
یادت باشد هرکسی سرگزشتی دارد، هرگاه به جای من زندگی کردی، آنگاه می توانی درباره ی من قضاوت کنی…
چارلی چاپلین به دخترش گفت :
. . .
. . .
تا قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریانت را نشانش نده
هیچگاه چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمیفهمد گریان مکن
قلبت را خالی نگاه دار و اگر هم روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی فقط یک نفر باشد.
به او بگو تورا بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم زیرا به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز
از خودش....
از عشق....
که حالا به جای دل بستن یخ بسته ام
آهای!!!!!!
روی احساسم پانگذارید.... لیز میخورید
محشر پر از هیاهو بود و زن در اضطراب.
بی مقدمه فریاد کشید:
خدایا! خودت مرا زیبا آفریدی ، خودت مرا آراستی و جلوه دادی،
همین ها بود که دام زندگی ام شد...
حرفش تمام نشده بود که مریم را آوردند؛ مریم مقدس.
تا نگاهش کرد، از زیبایی اش مبهوت شد و از عفّتش غرق در خجالت.
دیگر حرفی برای گفتن نداشت...