پاییز می شوم
در نگاه تو
وقتی آشنا نیست نگاهم برایت
پاییز می شوم
در حس خود
وقتی آشنا نیست
این حس
حتی برای خودم !
پاییز می شوم
در این برگ ریزانِ
حس های آشنا !
و بارانی
در این برهوت بی حسی !
من بی تو ، خود پاییزم
زاده بهار ... حوالی پاییز !
تو بی من
پاییز را چگونه حس می کنی؟
پاییز می شوم
اما فرو نخواهم ریخت
هنوز آنقدر برگ های زرد را شبیه نیستم!
پاییز میشوم
و می بارم
همچون باران های پاییزی
بی دعوت ... ناگهانی ... زود گذر ... سرد ... اما زیبا !
من از پاییز می ترسم
سردم شد
مگر کجای این کلمات
دیگر نفس نکشیدی ؟!
پاییز شدم
حتی اگر بیایی هم
برای آمدنت دیر است !
بیا ..
اما نه مثل باران های پاییزی !
قشنگ بود
ممنون
اما من توی بهار به دنیا اومدم بهاریم و پر از شکوفه های امید
ایشالا تو هم روزگارت پر از امید باشه
ایشالا همیشه زندگیت بهاری باشه عزیزم
بیا !
مثله باران بهاری بیا!
بیا تا شکوفه دهم از آمدنت!
اگر پاییزی بباری زرد می شوم، می ریزم...
من بی تو خود پاییزم
بیااااااااااااااااااااااااااااااا
اما نه مثل باران های پاییزی!!!زودگذر و سرد!!!
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر، با آن پوستین سرد نمناکش .
باغ بی برگی ،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاک غمناکش.
باغ بی برگی ،
خنده اش خونی ست اشک آمیز.
جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن،
پادشاه فصل ها پاییز.
مهدی اخوان ثالث
ممنون عزیزم
خواهش میکنم گلم