حیاط خلوت

حیاط خلوت

کارمان به جایی رسیده که باید طوری دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد...
حیاط خلوت

حیاط خلوت

کارمان به جایی رسیده که باید طوری دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد...

گاهی...


گاهی از خیال من گذر می کنی ...
بعد اشک می شوی ...
رد پاهایت خط می شود روی گونه ی من...

نظرات 4 + ارسال نظر
:-( چهارشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:44 ق.ظ

خیلی خیلی غمناک بود
حال صبحگاهیم بدجور خراب شد
دلم گرفت
نیازی به نوشتش نبود
خود عکس دل آدمو افسرده وپیر میکنه

نه بابا غمگین نشو عیده!!!
گفتم گاهی....
همیشه که نباید ناراحت بود!!!
خاطرات خوش واسه همین وقتاست دیگه!!!

رهگذر چهارشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:19 ب.ظ

سلام
ما میایم،همیشه هستیم، فقط بعضی اوقات یادمون میره اعلام حضور کنیم!
دیدم فاطمه کامنت گذاشته دلم خیلی براش تنگ شد
فاطمه جونم گفتن نداره حالا ولی.....
میدونم شناختی
انسیه این متنت حالمو گرفت این روزا عیده ُمطالب شاد بنویس

سلام
آخه دلم تنگ شده بود
چشم مطالب شاد مینویسم

ونوس شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:06 ق.ظ

ممنون عسسسسسسیسسسسسسسم خ گشنگ بود!!!


هنگامه پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:24 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com/

گریه شدید شدید اوووووووووووهووووووووووو ببینم چه اشکی دارم میریزم واقعنی میگم هااا

آخییی عزیزم چرا!!!؟؟
منم خیلی وقتا دلم تنگ میشه و گریه ام میگیره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد