حیاط خلوت

حیاط خلوت

کارمان به جایی رسیده که باید طوری دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد...
حیاط خلوت

حیاط خلوت

کارمان به جایی رسیده که باید طوری دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد...

و من گریخته ام؛

  و در پی من صیادها؛

    و فرا رویم دام ها؛

        یا ضامن آهو؛

          من یقین دارم دستان تو تنها سهم آهو نیست ... 


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا «علیه السلام»
.
.

شهوت و شعور

خدا به فرشته ها شعور داد بدون شهوت،
به حیوانات شهوت داد بدون شعور،
و به انسان هر دو را...
انسانی که شعورش بر شهوتش غلبه کند از فرشته ها بالاتر است،
و انسانی که شهوتش بر شعورش غلبه کند از حیوان پست تر...


وقتی خدا از پشت ، دستهایش را روی چشمانم گذاشت ، از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم ...




و خدایی که در این نزدیکی ست...

با دلخوری و افسوس میگم : خیلی کلافه ام ، دارم گیج می شم!
با همون قیافه ی آروم با تعجب میپرسه : چطور مگه ؟!
با بی حوصلگی میگم : نمی دونم ، تو بهم بگو ؛ این یه قانونه ؟
این یه قانونه که کمترین محبتها رو از کسانی می بینیم که بیشترین محبتها رو بهشون کردیم
و بیشترین محبتها رو از کسانی می بینیم که کمترین محبت و توجه را بهشون داشتیم !
بعد از لحظه ای تامل میگه : هر عملی ، عکس العملی داره ، حالا سوال اینه که کسی هست که همین نظر رو درباره تو داشته باشه ؟!
با تعجب میگم مثلا کی ؟ حداقل در مورد من محاله چنین موردی وجود داشته باشه !
انگشت اشاره اش رو بهم نشون میده و به بالا اشاره میکنه !
کمی تامل میکنم ، تابحال اینطوری به موضوع نگاه نکرده بودم ... دفاعی ندارم از خودم کنم ...


همیشه...


همیشه یه ذره حقیقت پشت هر "فقط یک شوخی بود" هست...

یه کم کنجکاوی پشت "همین طوری پرسیدم" هست...

قدری احساسات پشت "اصلا به من چه" هست...

و اندکی درد پشت "اشکالی نداره" هست...

میگم : این دنیا چیه که اینقدر مذمتش میکنند ؟

جواب داد : هرچیزی که خدا رو از یادت ببره و جاش رو تو دلت بگیره !

جملات زیبا گیله مرد

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

در منجلاب گناه غرقند ، ولی خبیثانه رو به آفتاب تف و آب دهان می اندازند ، آفتاب بسیار بالاتر از ذهن کثیفشان می درخشد ، حتی زمانی که فکر میکنند غروب کرده ، در حالِ طلوع دل انگیز دیگریست ...

لعنت خداوند بر اهانت کنندگان  به ساحت رسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله وسلم

غیرت....

مردی داخل بازار قدم میزد ، خانمی را دید با لباسی چسبان ، سیمایی زیبا و آرایش کرده و البته ظاهری چشم نواز … ، کنار آن خانم مردی را دید که انگار همسرش بود ، کمی فکر کرد ، نتوانست جلوی خودش را بگیرد ، جلو رفت و نگاهی به همسر آن خانم انداخت و گفت :

ببخشید اجازه هست کمی به خانم شما نگاه کنم و لذت ببرم ؟

مرد که عصبانی شده یقه اش را گرفت و آن را اعلامیه دیوار کرد ، هر آنچه در دهانش بود بیرون ریخت و با عصبانیت گفت : مردک ، خجالت نمی کشی ، مگر خودت ناموس نداری ؟

اما مرد در کمال آرامش جمله ای را گفت و رفت

گفت مرد حسابی همه بازار دارند بدون اجازه به خانمت نگاه می کنند و لذت می برند تو هیچ نمی گویی ، من آمدم اجازه بگیرم و لذت ببرم تا حداقل عذاب وجدان نداشته باشم ، اشکالی دارد ؟!!

اما مرد ناگهان ساکت شد و به اطراف خود نگاهی کرد ، بعد از آن سرش را پائین انداخت ، انگار چیزی فهمیده بود !


گل ها هرگز خیانت نمیکنند!!!

خورشیـــد رفت...

آفتابــگردان به دنبــال خورشیـــد می گشت...

ناگهان ستاره چشمـــــــــــک زد...

آفتابگردان سرش را پایین انداخت...

گل ها هرگز خیانت نمیکنند!!!


http://s3.picofile.com/file/7390677197/gole_aftabgardan_2.jpg

دلی سربلند و سری سر به زیر...

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است آورده ایم

اگر داغ شرط است ما برده ایم

اگر دشنه ی دشمنان,گردنیم

اگر خنجر دوستان,گرده ایم

گواهی بخواهید:اینک گواه

همین زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم

پاییز


پاییز میرسد ...
و از انبوه برگهای زرد رنگ ،
میوه هایی طلایی رنگ باقی مانده اند !
انبوه برگهای رقصنده با باد ...
هیچگاه اجازه جلوه به میوه ها را نداده بودند؛
چه در بهار وچه در تابستان !
و عجیب که خزان ،
برگها را بیقیمت کرد و میوه ها را قیمتی !

زیاد که باشی زیادی می شوی....



چه رسم جالبی است!!!

محبتت را میگذارند پای احتیاجت
...

صداقتت را میگذارند پای سادگیت...

سکوتت را میگذارند پای نفهمیت...

نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت...

و وفاداریت را پای بی کسیت...

و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بی کسی و محتاج!!!

آدم ها آنقدر زود عوض میشوند...

آنقدر زود که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاه بیاندازی...

و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها و دشمنی ها فاصله افتاده است...

زیاد خوب نباش...

زیاد دم دست هم نباش...

حکایت ما آدم ها...

حکایت کفشاییه که...

اگه جفت نباشند...

هر کدومشون...

هر چقدر شیک باشند...

هر چقدر هم نو باشند...

تا همیشه...

لنگه به لنگه اند...

کاش...

خدا وقتی آدم ها رو می آفرید...

جفت هر کس رو باهاش می آفرید...

تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها...

به اجبار، خودشونو جفت نشون نمی دادند...

زیاد که خوب باشی دل آدم ها را می زنی...

آدم ها  این روزها عجیب به خوبی، به شیرینی، آلرژی پیدا کردند...

زیاد که باشی زیادی می شوی...


دلتنـــــگ...

گاهی حجـم ِ دلــــتنـگی هایـم


آن قــَدر زیـاد میشود که دنیــــا با تمام ِ وسعتش برایـَم تنگ میشود ...


دلتنــگـم...دلتنـــــگ کسی کـــــه گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از حرکـت ایستـاد...


دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...


دلتنگ ِ خود َم...
خودی که مدتهـــــاست گم کـر ده ام ...
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم

حالا یک بار از شهر می رویم...
یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست

تا حالا توجه کردی؟؟

تا حالا توجه کردی :


با اینکه خــــــــــدا میتونه مچت رو بگیره


ولی همش دستت رو می گیره ...؟!!!


پس اینو همیشه بدون ...


اونجایی که خالی از خــــــداست


خطــــــــاست

داستـان خلقـت زن

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می‌گذشت.
فرشته‌ای ظاهر شد و عرض کرد: “چرا این همه وقت صرف این یکی می‌فرمایید؟”

خداوند پاسخ داد: “دستور کار او را دیده‌ای‌؟

باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.

باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.

باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.

بوسه‌ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.”

ادامه مطلب ...